کتابی که خواجه نظام الملک نوشت کتاب سیاست بود. نه تاریخ بود و نه مجموعه ای از حکایات شیرین و خواندنی متنوع که به منظور سرگرمی و تفریح مخاطبان نوشته شده باشد. خواجه هر فصلی از کتابش را با گفتاری پیرامون یک موضوع معین شروع می کند و در ادامه، با نقل حکایتی و روایت کردن داستانی، به باز کردن آن موضوع می پردازد تا آن چه را که می خواهد بگوید به صورت روشن تری بیان کند و نتیجه ای را که می خواهد بگیرد با ذکر مثال به اثبات برساند. او مرد سیاست بود، اما در نهاد او یک قصه گوی پرشور نهفته است که در هر فرصتی هم مرزهای تاریخ را در هم می شکند و هم مرزهای حکایت نویسی را. او مرد سیاست بود، نه مرد تاریخ و ادب. او تاریخ بیهقی نمی نوشت، سیاست نامه می نوشت. و سیاست به معنی تدبیر، نه به هیچ معنی دیگری، و تدبیر به معنی جهانداری، به معنی مدنیت، به معنی استمرار و استقرار و به معنی تحکیم مبانی خرد، در مقابله با تخریب و نابودی و دیوانگی.