آنا پتروونا در روستای ما زندگی میکند. سالهای سال است که او در اینجا ساکن است. کلبه او بسیار کوچک و اندازه یک نصفه خانه است. او یک سگ به اسم چرنوشکا و یک گربه به نام مورکا دارد. عصرهای پاییز سرد و طولانی است. آنا پتروونا بخاری را روشن میکند و مینشینیم تا چای بخوریم. من چای میخورم و او تعریف میکند.