در درون هر زنی نیروی قدرتمندی زندگی میکند، آکنده از بصیرت، شور، خلاقیت، و دانش بیزمان. او همان «زن وحشی» است که طبیعت غریزی زنان را نمایندگی میکند. در این کتاب بار دیگر میآموزیم که «زن وحشی» درونمان مهر بورزیم و ارج نهیم.
- حیات وحش و زن وحشی هر دو گونههایی در حال انقراضاند.
ما در گذر ایام شاهد بودهایم که طبیعت غریزیِ زنانه به تاراج رفته، واپس زده شده، و از نو بنا گشته است. مدتهای مدید، این طبیعت نیز همانند حیات وحش و سرزمینهای بکر مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. هزاران سال است که به هرجا نگاه میکنیم، میبینیم که طبیعت غریزیِ زنانه به محرومترین قلمرو روح واپسرانده شده است. قلمرو روحیِ زن وحشی در طول تاریخ به یغما رفته یا سوزانده شده، با خاک یکسان شده، و چرخههای طبیعی آن برای جلب رضایت دیگران ناگزیر به آهنگی غیرطبیعی تبدیل شده است.
تصادفی نیست که با کاهش درک ما از طبیعتِ وحشیِ درونیمان، حیات وحش بکرِ سیارهمان نیز رنگ میبازد. درک این مطلب دشوار نیست که چرا جنگلهای کهن و زنان سالخورده دیگر منابع چندان مهمی تلقی نمیشوند. هیچ سرّی در این نیست. این هم تصادفی نیست که گرگها، خرسها و زنان وحشی از شهرت یکسانی برخوردارند. همه آنها الگوهای غریزی مشترکی دارند، و به همین ترتیب همه به غلط موجوداتی بیرحم قلمداد شدهاند که کلاً و ذاتا خطرناک و درندهاند.
زندگی و کارِ من به عنوان روان ـ تحلیلگرِ پیرو مکتب یونگ، شاعر و حافظ قصّههای کهن، به من آموخته است که با کاوشهای وسیعِ «روانی ـ تمثیلی» در ویرانههایِ جهانِ درونی زنان، میتوان سرزندگی و شادابیِ از دست رفته آنان را احیا کرد. ما با این شیوهها میتوانیم غریزه طبیعی روح زنانه را از نو احیا کنیم، و از طریق تجسّم آن در کهن الگوی زن وحشی، راهها و شیوههای کشف ژرفترین زوایای طبیعت زنانه را تشخیص دهیم.
زن امروزی آمیزهای مبهم از کار و فعالیت است. او تحت این فشار است که همه چیز و همهکس باشد. دانش کهن مدتهاست فراموش شده است.