«من در راه جاودانهای گام زدهام که انتهای آن حکومت مستضعفین بر جهان است».
سیدهادی بندیسِرِشک، نوشهر شهادت۱۳۶۰
«... من، گاهی در برخی جاهایی که میروم، تست میزنم؛ یعنی به بیان خاطراتی از جنگ میپردازم و میبینم که همه سِحر میشوند». این جمله ابراهیم حاتمیکیا کارگردان مشهور ایرانی در کنار شواهد بیپایان دیگر، شاهدی است بر این مدعا که تقریباً همه طبقات و اقشار جامعه و خاصه جوانان و نسلهای کنونی، توجه و نیز ستایش فراوانی نسبت به تجربه جنگ تحمیلی میورزند و شاید آن را انبان هویت جدید خود یا آغاز آن میانگارند. اما مدعا آن است که این توجهات و ستایشها درقبال تجربه جنگ تحمیلی، بدلیل شجاعتها و ازخودگذشتگیها و ابتکارات و مقاومتها و غیره نیست و اینها خود، نتیجه اصلِ بنیادیتری هستند. وانگهی روشن است که درهمه این دست ویژگیها، ملتهای دیگری نیز با ملت ایران سهیماند. مثلاً مشهور است که لهستانیها در برابر ارتش هیتلر مقاومت جانانهای کردهاند؛ یا ملت کمشمار فنلاند هیچگاه در طول سالهای جنگ سرد از سایه سنگین شوروی بر بالای سر خود نهراسیده است و غیره.
پس، برای ایرانیان عظمت و ماندگاری تجربه جنگ تحمیلی، در شباهتهای آن با تجربههای جنگی دیگر ملتها قرار ندارد بلکه در تکینگی آن قرار دارد و آن تکینگی، انسان متمایزی است که طی این دفاع روی نمود؛ انسانی که جسورانه، اتصال به «مطلق» را در زندگی دنیویاش اراده کرده بود و ما اینک، ولو ناخودآگاه، در پرتو آن میزئیم، در پرتو انگاره بسیجی شهید همچون عالیترین نمادِ شوق اصیل ایرانی برای اتصال سیاسی به مطلق. تقویت این تصور، یعنی تقویت تقدیرگریِ انگاره بسیجی شهید در جامعه و سیاست ایران، همه هدفِ کتاب حاضر است.