«توسعه به مثابه فانوس دریایی»، اندیشهای است که در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی، با روشناییاش نوید عصری سرشار از برابری و پیشرفت را به کشورهای آسیب دیده و راه گم کرده در دریایی از نابسامانی، جنگ، استعمار و استیلای قدرت، داد. کشورهایی که پس از رهایی از قید و بندهای استعمار و ناملایمات جنگهای جهانی، آرمانی جز حرکت در مسیر تغییر و پیشرفت، ساماندهی اقتصادی و بازسازی را در سر نداشتهاند.
اکنون پس از گذشت سالها، همگان دریافتهاند که پشت روشنایی فریبنده توسعه، نه تنها سرزمینی امن وجود نداشته، که تخریب طبیعت، پیشرفتی تک بعدی و اقتصاد زده و تقلیدی کورکورانه، نهفته بوده است. توسعهای که فرهنگ و هویتهای محلی را به کناری وانهاده و جز به جهان پیشرفته، ارزشهای عام و اهداف و منابع آن نیندیشیده است و بسیاری از موضوعات از جمله نابرابریهای قدرت، سیاستهای مداخله، پیچیدگی نیازهای محلی، نقص و نارضایتی از برخی عاملین اجتماعی خاص، تجربه جنسیتی و نتایج فرهنگی و محیط زیستی منفی، نادیده باقی ماندهاند. در واقع؛ عدم توفّق مکتب توسعه در ساماندهی به اوضاع اجتماعی، زمینهساز شکلگیری مکتب فکری جدید و نوین- پساتوسعه- شد.