چند سال پیش ناشرم عکسی از جلیقهی نجاتی بچگانه و سفارشیدوز نشانم داد. پرسید: میخوای نگاهی به این داستان بندازی؟ گفتم: قطعاً. و عجب داستانی بود! سرشار از غم و شادی، شکست و پیروزی. داستان کسانی که قهرمان میشوند، بیگناهانی که جانشان را از دست میدهند. داستان افرادی که بهطور معجزهآسایی جان سالم به در میبرند.
این یک داستان واقعی است. در این کتاب هیچ چیزی ساختگی نیست.
خاطرات افراد از اتفاقی که مدتها پیش رخ داده، یکسان نیستند. کسانی که واقعهای دردناک را پشت سر میگذارند جزئیات مهم را به یاد میآورند، اما برخی وقایع فراموش میشوند یا با اندکی تغییر در حافظه نقش میبندند. من با تکیه بر خاطرات بازماندگان، چه خاطراتی که نزدیک به زمان واقعه، چه آنهایی که در دهههای بعد بازگو شدهاند، اتفاقات را به بهترین شکلی که در توانم بود، بازسازی کردهام.