هنگامیکه دونالد، در ۱۶ ژوئن ۲۰۱۵، نامزدیاش را برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کرد، قضیه را جدی نگرفتم. بهگمانم خود دونالد هم جدی نگرفته بود. او صرفاً بهدنبال تبلیغ رایگان برندش بود. قبلاً نیز چنین کارهایی کرده بود. اما وقتی نظرسنجیها شانس زیادی برای او قائل شدند و خودش هم احتمالاً از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، قول تلویحی گرفت که روسیه تمام تلاشش را خواهد کرد تا انتخابات به نفع آنها تمام شود، اشتیاق پیروزی در او بیشتر شد.
در آن زمان عمه مریان یکبار سر ناهار گفت: «دلقکش کردن. این اتفاق هرگز رخ نخواهد داد.»
حرفش را تأیید کردم.
ما با هم بحث و گفتوگو کردیم که چگونه شهرت او بهعنوان ستارۀ رو به افول تلویزیونِ واقعنما و تاجری ورشکسته به فرار از میدان ناچارش خواهد کرد. گفتم: «اصلاً کی این مزخرفات رو باور میکنه که اون یه آدم خودساخته است؟ مگه اون از خودش هم دستاوردی داره؟»
مریان با لحنی به خشکی صحرای آفریقا گفت: «خب، اون پنج ورشکستگی در کارنامهاش به ثبت رسونده.»
وقتی دونالد از بحران مواد افیونی صحبت کرد و سابقۀ الکلیسم پدرم را پیش کشید تا حسن پیشینۀ عدماعتیادش را جلا دهد و همدلتر بهنظر برسد، هر دوی ما خشمگین شدیم.
مریان گفت: «اون داره از یادآوری پدرت برای مقاصد سیاسی سوءاستفاده میکنه؛ این کار معصیت داره، بهخصوص که فردی میبایست بهجای او پیشانیسفید خانواده میشد.»