ترمه و تیرداد پس از مرگ والدین خود، تحت سرپرستی عمو صالح و در کنار فرزندان او(علیرام و محمد) بزرگ میشوند. تیرداد از همان ابتدا فردی مسئله ساز و خوش گذران بود و عموصالح تمام مدت سعی در رفع و رجوع خراب کاریهای او داشت. به مرور زمان و با بزرگ شدن بچهها علیرام به ترمه علاقمند شد ولی چند روز قبل از مراسم عقد در پی یک مشاجره لفظی بین محمد و تیرداد، محمد به قتل رسید. حالا همه بویژه علیرام ترمه را خواهر قاتل برادرش میدید دیگر قصد ازدواج با او را نداشت اما با معلوم شدن بارداری ترمه در زمان محرم شدن، عمو صالح علیرام را وادار کرد که تا به دنیا آمدن بچه ترمه را عقد کند. زندگی سرد و بیروح آنها با فاش شدن ازدواج علیرام با روشنک (دختر رئیس کارخانه) به مشاجره کشید و در پی آن جنین ترمه سقط شد. کمی بعد هم آنها از هم طلاق گرفتند. عمو صالح نهایتاً تیرداد را بخاطر ترمه بخشید و او از زندان آزاد شد. علیرام با روشنک به کانادا رفت. ۵ سال بعد وقتی ترمه در شرف ازدواج با کیارش بود علیرام بازگشت و در فرصتی اصل ماجرا و علت ازدواج صوریاش با روشنک را فاش کرد کیارش کنار کشید و آنها دوباره به هم بازگشتند.