«ملاقات ناپیدا» رمان زندگیِ ماست. بسیار ساده و بسیار عجیب. اتفاقات داستان را هرروز احساس میکنیم و یا جایی به گوشمان رسیده که کسی گرفتارشان بوده. ماجراهای آن دور از ذهن نیست و همین امر کتاب را تبدیل به قصۀ زندگی میکند. شاید این کتاب داستان کاملا و یا بخشی از زندگی شما نیز باشد. داستان زنیست زیبا و گرفتار در چنگال سرنوشت. قهرمان داستان، قهرمانی کامل و بینقص نیست. انسانی نیست که تمام تصمیماتش درست باشد، انسانی نیست که همیشه خوب باشد و خیرخواه دیگران. او دچار دوگانگیهای شخصیتی و عذابوجدان میشود. کسی نیست که در دوراهیهای زندگی همیشه راه درست را انتخاب کند. اشتباه میکند و همین است که او را میتوان دوست داشت. به دیگر سخن او فاتحی قهار نیست اما برای آنچه دوستش دارد مبارزه و تلاش میکند و از وجود و روحش هزینه میپردازد و مانند هر مادری قهرمان زندگی خود و فرزندان خویش است. این کتاب دو راوی متفاوت دارد که یکی از زبان شخصیت اصلی داستان است و دیگری در چند فصل ورایِ راویِ اول است و اشراف دارد بر پیشامدهایی که از دید او پنهان است. در این رمان دورۀ زمانی مشخصی مدنظر نویسنده نبوده و داستان در هر تاریخی ممکن است اتفاق افتاده باشد و سعی بر این بوده اسمی از یکی از شهرها آورده نشود و جایگاه واقعیاش مشخص نیست. لهجهها با مکان جغرافیایی آورده شده در کتاب یکی نیستند و این مسئله باعث میشود که شهری مجهول و نامشخص در نظر خواننده جلوه کند.