امیرعلی ۲ ساله بود که والدینش از هم جدا میشوند. اگر چه او در دامن زنی مهربان (مریم) بزرگ میشود ولی کمبود مادر را همیشه در وجود خود احساس میکند. همین موضوع از او فردی ساکت و کم حرف و غیراجتماعی میسازد و باعث میشود که در سن ۲۷ سالگی عاشق زنی شود که ۱۸ سال از او بزرگتر است. نادیا مهندسی موفق و سرشناس است، مطلقه و دارای دختری ۱۷ ساله است ولی از آنجایی که ناپدری امیرعلی ثروت و شهرت فراوانی دارد پیشنهاد امیرعلی را برای ازدواج میپذیرد تا از او برای رسیدن به آرزویش که تاسیس شرکتی مستقل است استفاده کند او زنی خود خواه بی ادب و قلدر است که اعتماد به نفس امیر علی را از بین میبرد کم کم امیرعلی به اشتباهش در پافشاری برای ازدواج با نادیا واقف میشود از آن طرف دختر نادیا به امیرعلی علاقمند میشود ولی در مشاجره با خواهر امیرعلی وقتی با عجله به خیابان میدود دچار سانحه شده و کشته میشود در پی این حادثه نادیا و امیرعلی از هم جدا میشوند امیرعلی مدتی دچار افسردگی و خمودی میشود ولی بتدریج به کار باز میگردد پس از مدتی دلباخته کارمند خود به نام شهرزاد میشود همه اطرافیان امیرعلی دست به دست هم دادند تا نهایتا آن دو به هم رسیدند.