یک ساک دستی کوچک، یک تن نحیف و یک روح آزرده، همه سوغاتی بود که اسیران ایرانی از اردوگاههای عراق آورده بودند.
آنها را دیده بودم، همان تابستان گرم ۱۳۶۹ در مرز خسروی... دیده بودم چطور خودشان را به این طرف مرز میرسانند، سر روی شانه این خاک میگذارند و آرام میگریند!
بعدها وقتی پا به دنیای خاطرات این اسیران گذاشتم، فهمیدم بذر رنجی که از لحظه اسارت در بطن آنها نطفه میبندد، در سالهای سخت اسارت جان میگیرد و بزرگتر میشود. برای زنده ماندن راهی ندارند جز اینکه روی زخم روحشان مرهم بگذارند و تاب بیاورند.
یک روز با خودم گفتم حیف است این لحظههای اسارت که تنوع زیادی هم دارد، بیخواننده بماند؛ وقتی فهرست کتابهای خاطراتشان را دیدم کمی جا خوردم. در یک چشم بههمزدن با حدود ۳۶۰ عنوان کتاب روبهرو شدم؛ اما قرار داشتم به متن این خاطرات سفر کنم، سفری که دوست داشتم مرا به دنیایی ببرد که هنوز همه درهایش به رویم باز نشده بود، این سفر را مثل یک بافتنی باید سر میانداختم!
از تابستان ۱۳۹۸ کتابها را یکییکی از «کتابخانه تخصصی جنگ» حوزه هنری گرفتم. با حوصله لحظههای اسارتش را پیدا کردم و با مداد علامت زدم.
بعد از سه سال دستم به چهل خاطره رسید، لحظه اسارت این خاطرهها از قلههای پربرف غرب تا نیزارهای دمکرده هور در جنوب پیش رویم بود.
برای هر خاطره یک «درباره» نوشتم، از متن کتاب هم اگر به خاطرهای که قصه تلخ یا شیرینی داشت برمیخوردم، آن را هم به متن درباره اضافه میکردم تا شما هم بخوانید.
پس از چهل سال کار در ادبیات جنگ، اینها انتخاب من است.
گمان نمیکردم در آن تابستان گرم وقتی این تنهای نحیف را با آن ساکهای کوچک میبینم بتوانم چند کلمهای بنویسم تا روح آزرده اما بزرگشان را نشان دهم؛ به آنان بگویم ادبیات اسارت هم یکی از سوغاتیهایی است که همراه دارید. ادبیاتی که هزینه آن را پای صندوق اردوگاههای عراق به قیمت جوانی و سلامتتان حساب کرده و به خانه آوردهاید؛ خانهای به بزرگی ایران!