بگذار حدس بزنم. میخواهی بدانی چرا دست به خودکشی زدم.
میخواهی بدانی چه طور زنده ماندم. چرا ناپدید شدم. این همه وقت کجا بودم. بگذار اول بگویم چرا خودکشی کردم. باشد؟
اشکالی ندارد. مردم این کار را میکنند. آنها خودشان را با من مقایسه میکنند. انگار این خطی است که جایی در این دنیا کشیده شده و اگر هیچ وقت از آن عبور نکنی، هیچ وقت به فکر نمیافتی که خودت را از بالای ساختمان پرت کنی، یا یک شیشه قرص قورت بدهی. اما اگر از آن خط عبور کنی، ممکن است به فکر آن کارها هم بیفتی. مردم تصور میکنند من از آن خط گذشتهام. آنها از خودشان میپرسند: «میشود زمانی من هم به اندازه او نزدیک آن خط شوم؟»
واقعیت این است که خطی وجود ندارد. تویی و زندگیات، این که چه طور آن را به هم بریزی و این که کسی باشد که نجاتت بدهد...
-قسمتی از متن کتاب-