خانم جلیلی در مورد تزریق آمپول اشتباهی چیزهایی گفت و چون عجله داشت با من خداحافظی کرد. تزریق اشتباه در خارج از بیمارستان انجام شده بود.
دو روز قبل از مصاحبه با کیانوش عیاری، دسته گلی از گلفروشی نزدیک ساختمان جام جم خریدم و پیاده راهی بیمارستان طوس شدم. خیابون شهید مطهری به طرف شرق یکطرفه بود و بیمارستان طوس شمال غرب خیابون شهید مطهری قرار داشت. پیاده رفتن خیابون یهطرفه، راحتترین راه بود. یه ربع بعد، وارد سالن بیمارستان طوس شدم. ابوالفضل جلیلی و همسرش روی نیمکتهای سالن انتظار بیمارستان نشسته بودن. هر دو چهرههای خسته، نگران و بیخوابی کشیدهای داشتن. خانم جلیلی دسته گل رو گرفت و تشکر کرد. اشک توی چشماش حلقه زده بود. وقت ملاقات نبود، ولی زن و شوهر بیست و چهار ساعت توی بیمارستان بودند. خوشبختانه خطر رفع شده و به خیر گذشته بود. به نظر میرسید جلیلی از اینکه توی این موقعیت نمیتونه مصاحبه کنه، خیلی ناراحت بود. برای اینکه از نگرانی درش بیارم بهش گفتم:
ـ «نگران نباش ابوالفضل، همین صحبتهایی که در مورد سفرت کردی کافیه. خودم هم چند تا عکس از فیلم میذارم و رفع و رجوعش میکنم.»