بسیار خوب! این ماییم، مسنتر و وحشتزده، برخی روزها کرخت، به خشم آمده از دیگران، با اعتمادی حتی کمتر از آنچه که یک سال پیش داشتهایم. همهگیری ویرانگر و واکنش آشفته و مرگبار دولت فدرال به آن، بعد از چند سال رویدادهای ویرانگر، دیگر تیر خلاص را به ما زد. گزارشی از سوی سازمان ملل متحد در مورد فاجعهی زیستمحیطی ماهها قبل از عروسی من در سال ۲۰۱۹ چاپ شده بود و گزارشی در مورد انقراض یک میلیون گونه سه هفته بعد از آن. عجب جناب سرگرد ضدّ حالی است، این سازمان ملل! کشور بینوای ما پارهپاره شده است. من در انتظار باران قورباغه هستم. در ضمن دیگر مثل سابق جوان نیستم. سه روز قبل از آنکه ازدواج کنم بیمهی مِدیکردریافت کردم، که از قرار معلوم به آدمهای پیر میدهند، و به من که بهطرز افسونگری همیشه جوان بودم نمیخورد. من کلاً عاشق بودن در ثلثِ سوم زندگیام هستم، چون راحتترین مرحلهی زندگی آدم است... البته بهجز مسائل جسمانی و دوددلیها و گیج و منگیهای هر از گاهیاش؛ و حاضر نیستم حتی یک سال هم عقب برگردم -خوب، شاید یک سال به عقب برگردم، قبل از دو گزارش سازمان ملل که همه چیز را عوض کرد.
در جشن عروسیمان عزیزترین آدمهای زندگیمان همگی حضور داشتند، گرد هم آمده در بیشهزاری از درختانِ سرخچوب برای جشن گرفتن این معجزه که من و نیل یکدیگر را یافته بودیم -سوزنهایی در انبار کاه؛ سوزنهای کج و کلهخر- و عاشق هم شده بودیم و چند تایی بگومگوی سخت را به سلامت از سر گذرانده بودیم. ما جشن گرفتیم و تا توانستیم خوردیم، در حالی که بیرون از حلقهی مقدسِ ما به نظر میرسید کشورمان و دنیا به نقطهای بیبازگشت رسیدهاند.