امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلودکتاب آلبوم خانوادگی نشر چشمه
درباره آلبوم خانوادگی
در این چند سال آنقدر گفتهام عاشق پدرم هستم که حق میدهم فکر کنی مادرم را دوست ندارم. به مادرم هم حق میدهم ناراحت شده باشد از بس که نگفتهام چهقدر دوستش دارم، البته که دوستش دارم.
این مادرم است. همان که گوشهی سمت چپ ایستاده و لبهایش را روی هم گذاشته؛ هر که ببیند فکر میکند لای دندانش ایرادی دارد که میخواهد پنهانش کند. بله، الان دندانهایش عیبی ندارد، چون دیگر اصلاً دندانی ندارد. اما آن روزها اوضاع جور دیگری بود.
داشتم میگفتم، مادرم را هم خیلی دوست دارم. از مادرم خیلی چیزها یاد گرفتهام. چیزهای خوب، خیلی خوب و چیزهای بد، خیلیخیلی بد. اینجا هشت سالم بود، در یکی از روزهای بهاری که باران بهاری عطری را از خاک به ارمغان میآورد که وسوسهات میکرد باور کنی زیر خاک، آنقدرها هم که میگویند ترسناک نیست. شرشر باران میریخت روی ایرانیتی که کاشیهای نیمی از حیاط خانه را از وصال باران بهاری محروم میکرد. البته آنها خیلی هم محروم نبودند، چون روزی چهاربار مادر، خودش که نه، میداد فخری حیاط را بشوید.
شناسنامه
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۴۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 92 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۰۴:۰۰ |
نویسنده | مجتبا پورمحسن |
ناشر | |