مردی زخم خورده. از خودی و غریبه. از دوست و دشمن. مردی زخم خورده. حتی از خود. مبارز و با ارادهای قوی. میخواست در درس و ورزش سرآمد باشد. میخواست روی پای خود بایستد. ازدواج کند و برای همسرش خانهای تهیه کند. همین و دیگر هیچ.
او برای همین هیچ، از تاج جدا شد. بسیاری از بازیهای مهم ملی را از دست داد. پای پلههای هواپیما در راه جام جهانی روی حرفش ایستاد که تا پولش را ندهند تیم ملی را همراهی نخواهد کرد. قهر کرده بود یا اینکه میخواست حقش را بگیرد؟
می شود از قوهی تخیل مان استفاده کنیم. اگر حجازی از نظر مالی تا آن حد دست تنها و بیپشتوانه نبود چه اتفاقاتی برایش میافتاد؟ در مسیر زندگیاش کدام راهها را متفاوت میرفت؟