در نگاه اول، اُوِه مطمئناً بداخلاقترین مردی است که تاکنون دیدهاید. آدمی است خسیس، زودرنج و با اصول قرص و محکم، با برنامههای روزانۀ دقیق و خشک. مردم او را مردی ترشرو و تندخو میپندارند و او فکر میکند اطرافش را افرادی ابله و خرفت احاطه کردهاند.
اُوِه مردی است تنها، مرتب و منظم. یک روز صبح اول نوامبر ناگهان سراسیمه از خواب بیدار و با همسایۀ جدیدی مواجه شد، یک زوج جوان و پرحرف با دو دختر شلوغ و پرسروصدا که رسیدنشان را با شکستن صندوق پستیاش با یدککششان اعلام کرده بودند. آنچه بعداً پیش آمد، داستان امیدبخش گربۀ ژولیده، دوستیهای غیرجذاب و ارزیابی مجدد غیرقابلانتظار جامعه از شخصی بود که فکر میکردند همهچیز را دربارة او فهمیدهاند.
کتابی پرفروش با کلمات عامیانه که شور و هیجان زیادی در سراسر اروپا ایجاد کرده است. رمان دوستداشتنی فردریک بکمن دربارۀ پیرمرد عصبانی همسایه. پویشی است از بیاعتباری اثرات نخستین و یادآور تدریجی این نکته که وقتی زندگی را با دیگران سهیم میشویم شیرینتر میشود.