منیره، شخصیت مرکزی رمان «فروچاله» نمیتواند بهراحتی با روند زندگی کنار بیاید. او دختری است تنها و غریب با ذهنی درگیر مسائل بهنسبت پیچیده که همواره راوی داستان را به چالش میکشد. دختری شهرستانی در تهرانی که وجود او را بهرسمیت نمیشناسد. تهران شلوغ و کمرحمی که در قامت صاحب بوتیک پولش را میخواهد و منیره پول ندارد و فرصتش برای بهدستآوردن آن، چندان زیاد نیست. زینب حبیبی که پیش از این از او رمان «مرز و حد» را خوانده بودیم در اثر تازهاش شخصیتی را شکل میدهد که نظیرش را در داستان فارسی کمتر دیدهایم. دختری درگیر با اندیشههای عمیق که مسائل سطحی دورهاش کردهاند و رهایش نمیکنند. ابتکارهای روایی حبیبی در این اثر جذاب و چشمگیر است و طنز ضمنی و زیرلایهای رمان لبخندی شاید تلخ بر لب مخاطب مینشاند.