وقتی وارد خانه شد، همان بوی آشنای قدیمی تلخ را احساس کرد. روی تخت یک نفره، با جسد خرمیا د سنت آمور روبهرو شد، رقیب سرسخت بازیهای شطرنج او، پناهنده اهل یکی از جزایر آنتیل، جانباز دوران جنگ و عکاسی که سوژههای همیشگیاش کودکان بود. او خودش را با بخار طلای مذاب از یادآوری خاطرات تلخ زندگی خلاص کرده بود. پائین تخت هم جسد سگ وفادار دانمارکیاش دیده میشد که به تخت بسته شده بود تا وفاداریاش را تا آخرین لحظه به صاحبش اثبات کند.