ترجمۀ دو داستان اموکه (۱۹۶۳) و ساکسیفون باس (۱۹۶۷) را پیش رو دارید، همراه با مقدمهای که خاطرات نوجوانی و جوانی نویسنده است، با محوریت موسیقی در چکسلواکی زیر فرمان نازیها. موسیقی در این دو داستان ـ که ظاهراً پرخاشی است به کمونیسم و نازیسم ـ نقش چشمگیری دارد، بویژه در داستان ساکسیفون باس که نماد اعتراض و آزادی است. بیش از این نمیخواهم دربارۀ محتوای این دو داستان سخن بگویم، تا ذهن خواننده را محدود به برداشتها و تفسیرهای خودم نکرده باشم. در خصوص فرم این دو داستان هم به ذکر این نکته بسنده میکنم که میتوان گفت روایتشان کمابیش یکسان است. داستان ساکسیفون باس کمتر از داستان اول با جملههای بلندِ تودرتو و چندپیوستی نوشته شده است. بیان مطالب جنبی پرشمار و طولانی ـ با توصیفاتی گاه شعرگونه با کاربرد زیاد صفت و قید، و گاه مقالهوار ـ و بازگشت به جریان اصلی داستان هم از دیگر ویژگیهای این دو است. این ساختار جملهها و چگونگی بیان داستان همانگونه که مترجم را در ترجمه به زحمت انداخت، احتمالاً خواننده را هم در خواندن کمی آزار میدهد. بااینحال، محتوای داستان ارزش تحمّل رنج ناشی از این کاستی در فرم را دارد، البته امیدوارم چنین باشد.
واژههای تخصصی پرشماری در این دو داستان به کار رفته است، بویژه در زمینۀ موسیقی. همه را در پانوشت با توضیحی کوتاه تعریف کردهام. افزون بر این، معرفی کوتاهی هم برای افراد مهم و مکانهایی که نام برده شده است و دیگر مواردی که نیاز به توضیح داشتند ارائه شده است. ابایی از گفتن این حقیقت ندارم که در نوشتن پانوشتها عمدتاً از ویکیپدیای انگلیسی استفاده کردهام، و همچنین در نوشتن زندگینامه و آثار نویسنده.