گریه نکن! اشک بر گونههایت خواهد خشکید و تو نمیتوانی آنها را پاک کنی. اینقدر بیدریغ اشک نریز! تو دیگر سالها وقت داری که روبهرویم بنشینی و نگاهم کنی. گاهی بخندیم، گاه فریاد بزنیم، گاه نعره بکشیم. های و هوی کنیم و پر شویم از غبار. میتوانی هر لحظه را هزاران بار مرور کنی، هر بار به ابتدا بازگردی؛ روزها و روزها و شبها به همهچیز فکر کنی، به هر چیز خیره شوی، به لحظههای گمشده و خاطرات از یاد رفتهات، و سپری شدن روزهای بیانتها در این آغوش سنگی دیوار.