نینا، سرتاپا سیاه، کش آمد و خمیازهای صورتی کشید. هوای گرم و آرامبخش اطرافش را به همراه بوی اشتهاآور ماهی سرخشده، سیر، جعفری و کرۀ داغ که از آشپزخانه میآمد به درون کشید. آیا باید خودش را تا آشپزخانه کش بدهد؟ نه؛ هنوز وقت غذا نیست. خانم هیچ دوست ندارد وقت غذا درست کردن کسی به دستوپایش بپیچد. به سبکی بالرینی ماهر، اما کمی بیحوصله، غلت زد و دوباره روی تشکش گلوله شد. در هوا چیزی بود که باعث شده بود لرزهای از مهرههای پشتش بگذرد. حشرهای بیهوا پرواز کرد؛ اهمیت نداد. دلش میخواست همانجا تنبلانه و نرم و آرام بخوابد و بوهای مطبوع آشپزخانه را به دماغ صورتیاش بکشد و کیف کند.
قرار است مهمان بیاید. از بوها معلوم است. آمدن مهمان یعنی کمی هیجان در زندگی حوصلهسربر و بیتنوع و تکبعدی؛ حرکتی جدید؛ بویی تازه؛ لرزههایی نو؛ شاید هم نامهای از کثیفه، آرتور، راهراه، صافیناز و جیمجیم...