فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۴۳ مگابایت |
تعداد صفحات | 175 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۵۰:۰۰ |
نویسنده | ماساجی ایشیکاوا |
مترجم | بهاره بقائی |
ناشر | انتشارات نگاه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۱/۰۵/۱۲ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
با کمی تاخیر نظر می ذارم یه کم فراموش کردم. کلا کتاب های کره ی شمالی رو می خونم، مغزم قفل می کنه و اصلا نمی دونم چی بگم. از کاربران عذرخواهی می کنم که نمی تونم نظر چندان مفیدی بذارم. دو واقعه ی تاریخی دهشتناک با هم تلاقی کرده بود و تنفرم رو بیشتر کرد. استعمار ژاپن، فریب شهروندان کره ای برای مهاجرت، بهشت دروغین کره شمالی. ژاپنی ها زمان استعمار کره، علیه کره ای ها به خصوص زنان و دختران، جنایت هایی غیر انسانی ای رو مرتکب شدن که حتی تصورش لرزه به تنت می ندازه. وحشتناک ترین، دردناک ترین و غیرانسانی ترین واقعه ی تاریخی کره که زخم هاش هیچوقت خوب نمی شه و از یاد نمی ره و یکی از دهشتناک ترین و وحشیانه ترین دوره های تاریخی دنیا. ترجمه خوب بود و غلط املایی و نگارشی ای ندیدم. قبلش کتاب روی شانه های نونا و روح گریان من، رو خونده بودم. اولی زمان جنگ دو کره قبل از جدایی همیشگی بود که فرار می کنن سمت کره جنوبی و از مرز کره شمالی و کره جنوبی رد می شن. دومی دختری که بعد از جدایی دو کره، در وضعیت بهتری زندگی می کنه، به عنوان جاسوس انتخاب می شه و دستگیر می شه و... این کتاب راجع به دورگه ی کره ای ژاپنی بود که به امید زندگی بهتر فریب ژاپن و کره ی شمالی رو می خورن و مهاجرت می کنن. به دلیل هویت و بیوگرافی متفاوت و همچنین وضعیت اجتماعی متفاوتی که در کره ی شمالی داشتن، با جنبه های جدیدی از کره ی شمالی آشنا شدم. مهاجری دورگه بود، در روستا زندگی می کرد، یادم نیست کارگر بود یا کشاورز. اطلاعات جدید و بیشتری گرفتم. تصور کنین از کشوری غیر از کره ی شمالی که خیلی چیزها رو دیدین وارد کره ی شمالی بشین و اونجا زندگی کنین. نخوردیم نون گندم اما دیدیم دست مردم. شخصیت های روی شانه های نونا یا روح گریان من، از کودکی در کره شمالی زندگی کردن ولی رودخانه ای در تاریکی از اول کره نبودن. با این وجود کره شمالی چه سیستمی پیاده کرده که حتی این خانواده به فرار فکر نمی کردن؟ اصلا انگار فرصت نمی کنن بهش کنن. چی از سر می گذرونن و چقدر بهشون فشار میاد و چقدر با روح و روانشون بازی می کنن که فقط برای غذا و نجات از گرسنگی فرار می کنن. ببینین چه بلایی سر روح و روانشون میارن. نمی دونن زندگی چیه. این ۱۷۵ صفحه رو دست کم نگیرین. به صفحات کمش توجه نکنین و فکر نکنین اطلاعات چندانی نداره و ساده است. فلفل نبین چه ریزه.... 💔❤️🩹صداتون رو شنیدم. 💔❤️🩹 راستش با توجه به زمان داستان، نمی دونم که هنوز زنده هستن یا نه اما با این حال می گم. ممنون که زنده موندی و امیدوارم به اون زندگی ای که می خواستی رسیده باشی. امیدتون رو از دست ندین، تسلیم نشین. می تونین. به امید آزادی و زندگی بهتر. به امید اتحاد دو کره و نجات کره ی شمالی از استبداد و دیکتاتوری اون رهبرهای خدا لعنت کرده. چیزهای خوبی رو از سر نگذروندین و شاهد درد و رنج عزیزانتون بودین.از طبیعی ترین حقوق شهروندی و اجتماعیتون حتی یه لبخند ساده منع شدین. صداتون رو شنیدم، درک کردم و همراهتون متاثر و متاسف شدم. با دردتون درد کشیدم. مقاوم باشین. شما می تونین.