در میان راه بدشانسی آوردند و کشتی به تختهسنگی برخورد کرد و در هم شکست.
همانطور که کشتیِ نو در اقیانوس فرو میرفت شانکاران پیلای و همسرش توانستند از آن بیرون بپرند. آنها برای نجات جانشان شنا کردند و بالاخره خود را به ساحل جزیرهی کوچکی در آن نزدیکیها رساندند؛ زمین ماسهای باریکی که وسط ناکجاآباد شناور بود و هیچ گیاهی در آن پیدا نمیشد.
شانکاران پیلای و همسرش چند قوطی غذای کنسروشده همراه داشتند. میدانستند که این مقدار غذا تنها برای چند روزشان کافی است. در شرایط سختی قرار داشتند.
شانکاران پیلای بدون هرگونه نگرانی در وضعیت مراقبه نشست و حالت روحانی آرامی به خود گرفت. اما همسرش بیقراری میکرد.