من چهارمین فرزند خانواده و سومین و آخرین فرزند پسر خانواده هفت نفریمان بودم. پدرم کارگری ساده بود و درآمد زیادی نداشت اما به عنوان فردی پاک و زحمتکش از احترام زیادی در بین در و همسایه برخوردار بود. با وجود سختی زندگی، ما هیچ وقت احساس فقر و نداری نمیکردیم. تا جایی که به یاد میآورم شاید مهمترین و باارزشترین وسیله در خانواده ما، چرخ خیاطی مادرم بود که برای کمک خرجی، گاهی اوقات برای همسایهها لباسهای ساده میدوخت. من هم مانند برادرانم بعد از کلاس چهارم در تابستانها که مدارس تعطیل بود بدون اجبار خانواده مشغول به کار کردن میشدم.
-قسمتی از متن کتاب-