دکتر فرانکل (Frankl)، شما صفحههایی از یادداشتهای جان کوتسی را که برایتان فرستادم خواندهاید، یادداشتها به سالهای ۱۹۷۲ ـ ۱۹۷۵، یعنی تقریباً همان سالهایی برمیگردند که با او دوست بودید. به عنوان شروع صحبت میخواهم سؤال کنم که آیا شما تأملاتی دربارهی آن یادداشتها دارید یا نه؟ آیا مردی را که زمانی میشناختید در آنها باز میشناسید؟ آیا کشور و زمانهای را که توصیف میکند باز میشناسید؟
بله، افریقای جنوبی را به یاد میآورم، خیابان توکای را هم به یاد دارم، همینطور وانتهای سرپوشیدهای را که در راه پالسمور از آنجا میگذشتند و مملو از زندانی بودند. همهی اینها را به وضوح به یاد میآورم.
البته نلسون ماندلا در پالسمور زندانی بود. تعجب نمیکنید که کوتسی از ماندلا به عنوان شخصیتی در آن نزدیکیها اسمی نبرده؟
ماندلا بعدها به پالسمور منتقل شد. در ۱۹۷۵ هنوز در رابن آیلند(Robben Island) بود.
حق با شماست. من این را فراموش کرده بودم. در مورد رابطهی کوتسی با پدرش چه حرفی برای گفتن دارید؟ بعد از مرگ مادر کوتسی او و پدرش مدتی با هم زندگی میکردند. پدرش را دیده بودید؟
چند بار.
به نظر شما پدر و پسر به هم شباهت داشتند؟
منظورتان این است که آیا جان مثل پدرش بود؟ از لحاظ ظاهر نه. پدرش از او کوتاهتر و لاغرتر بود: مردی مرتب و منظم، نسبتاً خوشقیافه، اما به وضوح ناخوش. دزدکی مشروب میخورد، سیگار هم میکشید و به طور کلی مراقبت سلامتیاش نبود، در حالی که جان لب به مشروب و سیگار نمیزد.
از جهات دیگر چی؟ از جهات دیگر به هم شبیه بودند؟...
-از متن کتاب-