اینجا انارستان است، که همچون تکهای مخمل سبزگون در دل کویر خشک زردرنگ میدرخشد و گویی زمرّدیست در کفِ دستان خشک و چروک پیرزنی خسته...
انارستان روستایی کوچک و پنهان شده زیر درختان انار و سپیدارهای نقرهای است و انارها تمام ده را اشغال کردهاند حتی کوچهها و حیاط خانه روستاییان فقیر و زحمتکش را. کوچههای باریک ده، مسقف به درختان انارند. در کنار دیوارهای کوتاه و گلی و در دل این جنگل آذین بسته شده گلهای انار و در زیر این اقیانوس آتش، جنگ و خیزابهای خونینی به راه است که در هر فصل از سال رنگش فرق میکند، اما خون همان خون است که زمانی از رگ انسانها بیرون میجهد و زمانی هم از انار انارستان.
-قسمتی از متن کتاب-