
رد گردنبند بر گردن دوشیزگان
نسخه الکترونیک رد گردنبند بر گردن دوشیزگان به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره رد گردنبند بر گردن دوشیزگان
خیلی وقت بود میدان آزادگان را خراب کرده بودند اما خاطرهی رسواییاش را هنوز بعضیها برای هم تعریف میکردند. آن آبروریزی سالها پیش اتفاق افتاده بود، وقتی هنوز آنهمه آدم نریخته بودند توی کرج و شهر رسماً خوابگاه تهران نشده بود. داشتهاند یک پاساژ آلومینیومی با شیشههای رفلکس میساختهاند. ساختمان نیمهکاره بوده: حفرهحفرههای خالی و تکوتوک بادبندهای ضربدری، انگار جرثقیلهای غولآسا در قابهای فولادیِ جوشخورده ایکس ـ او بازی کرده باشند. بالای ساختمان یک نمایشگر بزرگ گذاشته بودهاند. نمایشگر در حال پخش آگهی بوده که کارگر بدبخت سیدیِ آگهی را درمیآورد و سیدیِ دیگری میگذارد، بیآنکه فیش نمایشگر را قطع کند. جای آگهی را سطوحی براق و عرقکرده میگیرد. اولش هم هیچکس نمیفهمد چیبهچی است؛ شاید خیال میکردهاند دو کرم خاکیاند که در هم وول میخورند. نمیدانم چهقدر طول کشیده تا کسی به شانهی بغلدستیاش بزند و بگوید این که من میبینم تو هم میبینی یا باقیماندهی خواب دیشب است، تا بقیه هم جرئت کنند به شانهی بغلدستی خود بزنند. بعد لابد کمکم مردم جمع شدهاند. جوانها سوت و کف زدهاند و بالاوپایین پریدهاند، بعضی زنها و دخترها سرخ شدهاند و رفتهاند، ماشینها ایستادهاند و راهبندان شده و یکی پرسیده چه خبر است و یکی با انگشتش به نمایشگر اشاره کرده و خندیده… چهقدر طول کشیده تا آن کارگر بدبخت فهمیده چه گندی زده، نمیدانم. لابد از بالا آنهمه جمعیت را پای ساختمان دیده و تعجب کرده و یکهو متوجه شده آن چیزی را که باید در خلوتِ مجردیاش میدیده نشان داده به تمام شهر. نمیدانم چه بلایی به سرش آمده: فرار کرده یا گرفتهاند و پدرش را درآوردهاند. -از متن کتاب-
نظرات کاربران درباره رد گردنبند بر گردن دوشیزگان