در تاریخ تحوّلات اقتصادی و اجتماعی ایران، سالهای دهه ۱۳۴۰ از اهمیت خاصی برخوردارند. در این دهه بود که زمینه صنعتیشدنِ کشور مهیّا گشت و همچنین در این دهه بود که نوسازی یا همان مدرنیزاسیون، لایههای مختلف اجتماعی را بهویژه در شهرهای کشور تحتالشعاع قرار داد. افزایش درآمدهای کشور در نتیجه بالا رفتن قیمت نفت به هر دوی این گرایشها شتاب خاص بخشید که در کنار جوانب مثبت، در عین حال، تناقضات هر یک را آشکار و تشدید کرد و به مشکلات روزافزونی دامن زد که تبعاتِ سیاسیِ آن دیگر از کنترل معماران این تغییرات خارج شد و به انقلابی دامن زد که به رژیم پهلوی و نظام سلطنتی در ایران خاتمه داد. به عبارت دیگر، همه آنچه متضمّن رشد کشور در آن دهسال بود اینک خود به عواملی تبدیل شدند که آن را زمینگیر کردند: شتابِ حاصل از تغییرات در زمینه اقتصادی، کمبودهای زیرساختی و توانایی محدود کشور را در صنعتی شدنِ آشکار ساخت و تورم و فساد و ناکارآمدیِ این رشد ناموزون را عیان کرد. همین شتاب در حوزه اجتماعی، ناهنجاری حاصل از مدرنیزاسیون را که حاصل تضعیف همبستگیهای اجتماعی سنّتی و نهادهایِ متضمّن آن بود برای بسیاری از گروههای اجتماعی، چه آنهایی که از آن نوسازی منتفع شده بودند و چه آنهایی که از آغاز با آن مخالف بودند غیرقابل تحمّل کرد.