بیش از سی سال از پایان جنگ هشت ساله عراق علیه ایران میگذرد. دورانی که برای نسل ما یادآور خاطرات و خطراتیست، که برایمان به جامانده است. نسلی که بجای آنکه در نوجوانی و جوانی در مقابل امید و زندگی قرار گیرد، در مقابل مرگ قرار گرفت! تقابلی سخت و سترگ که هنوز هم پس از گذشت سالها از آن مواجهه، رهایش نمیکند. نسل ما نسلی به ناچار بوده است! و ناخواسته وارد حوادث و طوفانهای سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی بیشماری شده و در این راه همواره زودتر از موعد مناسب، به مراحل زندگیش وارد شده است. نسل ما در کودکی با هیاهوی انقلاب مواجه شد. انقلابی که از تمام آن تنها شور و شعار و حرارتش را میدید و میشنید. در نوجوانی با پدیده دهشتناک جنگ روبرو شد. بطوریکه در همان دوران نوجوانی تجربیاتی کاملاً مردانه را از سر گذراند و زودتر از زمان خود به مرحله مردانگی وارد شد!
تلخی مرگ و از دست دادن دوستان و خانواده را از سرگذراند، و ترس و وحشت همنشینی با مرگ را با تک تک سلولهایش مرور کرد و از همه مهمتر آنکه "بجای تلاش برای یادگیری مهارت چگونه زندگی کردن، مجبور به فراگیری مهارت چگونه زنده ماندن شد".