به خودم گفتم: «داداش، باید هرچه سریعتر از به فنا رفتنت جلوگیری کنی!»
اگر میمردم، هیچکس دیگری جز خودم برای این سقوط لعنتی مقصر نبود. من تصمیم گرفته بودم که به نهمین کوه مرتفع جهان در وضعیت برف و مِه شدید و هوای بسیار نامساعد و خشن صعود کنم. تصمیم گرفته بودم که به تمامی چهارده قله «ناحیه مرگ»، در تلاش برای شکست مدتزمان صعود، در هفت ماه صعود کنم. در هر قلهای که در ارتفاع بیش از هشت هزار متر قرار دارد چنان هوا از اکسیژن تهی است که ذهن و جسم انسان از کار میافتد و من تصمیم گرفته بودم که در یک حرکت دوستانه برای دوستی که قصد فرود داشت خودم را از طناب ثابت جدا کنم، اما فقط بعد از چند قدم پاهایم در برف چرخید و سقوط کردم و پایین رفتم.