شرایط کنونی جامعهایران ازسوی طیف وسیعی از اندیشمندان حوزههای مختلف علومانسانی و نیز افرادی خارج از حیطه حوزههای علمی، مورد پرسش قرار گرفته است. پرسشهایی که در پرتو بررسیهایی پیرامونِ «موانع توسعه سیاسی در ایران» (بشیریه، ۱۳۸۱)؛ ابراز نارضایتی از وضع کنونی جامعه در قالبِ «چرا اینچنینیم؟» (سیف، ۱۳۷۹)، ارائۀ رهنمودها و دستورالعملهای هنجاری در خصوصِ «چه باید کرد و چه نباید کرد؟» (تاجیک، ۱۳۸۲)؛ مقایسه وضعیت خود با سایر کشورهای توسعه یافته که «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟» (علمداری، ۱۳۷۹) و نگاهی به گذشته تاریخی خود که «ما چگونه ما شدیم؟» (زیباکلام، ۱۳۷۴) تبلور پیدا میکنند. در واقع این پرسش، یک پرسش جدید با رویکردی متفاوت است که بر توسعه و مقایسه کشور ایران با کشورهای دیگر مطرح میشود. در این بین، متأثر از روند نوگرایی و روند تفکر در کشورهای غربی رهیافتهای چندگانهای برای ارزیابی وضعیت کنونی جامعهایران وجود دارد که یکی از این رهیافتها که هم در بین همه متفکران کلاسیک جامعهشناسی (وبر، دورکیم و حتی مارکس و کنت) و هم در بین اندیشمندان دینی و غیردینی جامعهایران مطرح بوده است، بحث پیوند فرهنگ با توسعه به شکل عام و دین و سیاست به صورت خاص بوده است. نیز لازم به ذکر است که علاوه بر بحثها و آرای نظری، از نظر انضمامی و تاریخی نیز دین همواره یکی از موارد اثرگذار در طول تاریخ بشری بوده است که نمونهای از آن بررسی تاریخ غرب در کتاب «اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایهداری» وبر (۱۳۸۵) بوده است.
در طول تاریخ ایران، دین یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر روح جمعی و اعمال اجتماعی و سیاسی مردم و حکومتها بوده است؛ اما در مورد چگونگی نسبت یا رابطه دین و سیاست بین اندیشمندان اتفاق نظر وجود نداشته است، تا جاییکه بسیاری از گروههای سیاسی معتقدند، تنها راه برونرفت ایران از تنگناهای موجود نادیده گرفتن دین و آموزههای دینی یا جدایی امور دینی از امور سیاسی است (تقیزاده، آخوندزاده، سروش ۱۳۸۸؛ بازرگان دوره دوم،۱۳۷۱ و نیز مجتهد شبستری، ۱۳۸۰). در مقابل، عدهای تنها راه برونرفت از وضعیت موجود را «بازگشت به دین» میدانند (شریعتی، ۱۳۸۸؛ بازرگان دورهاول، ۱۳۵۲؛ مطهری، ۱۳۸۴؛ [آیت الله] خمینی، ۱۳۷۲)...
-از متن کتاب-