تابستان که پدر و مادر سام برای واکسیناسیون کودکان به آفریقای جنوبی میروند، او بعد از سالها به خانهی عمهاش در رودان (استان هرمزگان) بازمیگردد. وقتی شب اول تعطیلاتش، توله خرسی را در مرغدانی میبیند فقط بخشهایی از داستان پدرش و خرس سیاه بلوچی را میداند. تصمیم میگیرد خرس را نجات دهد. غافل از اینکه شوهرعمهاش نقشهی دیگری برای خرس دارد.