این داستان به زیبایی از رابطه دوستانهای میگوید که میان یک گوزن تنها و کوچک و خرگوشهایی مهربان شکل میگیرد.
سگ های آقای اوو در حال شکارند. آنها به گوزنها حمله میکنند و موفق میشوند مادر گوزن را شکار کنند. گوزن کوچک، تنها و بی پناه در گوشهای از جنگل میخوابد و خواب بسیار بدی میبیند. وقتی از خواب بیدار میشود، دوباره به یاد میآورد که مادرش را در شکار دیروز از دست داده و اندوه تمام وجودش را میگیرد. در همین حال، دو خرگوش که همان حوالی هستند، صدای او را میشنوند و تصمیم میگیرند او را به جایی امن ببرند و با او پیمان دوستی ببندند...