این کتاب یک رمان یا داستان درام نیست؛ حکایتی واقعی از یک زندگی پرچالش است. در این کتاب بهعنوان کسی که در سن کودکی پدر و مادرش از هم جدا شدهاند، سعی کردم نحوه برخورد با چالشهای زندگیام را با شما به اشتراک بگذارم. وقتی از بسیاری از افراد میپرسی که چرا تلاش نمیکنی تا زندگی بهتری برای خودت بسازی، یکی از مهمترین دلایلشان این است که مقصر پدر و مادرم هستند؛ اگر آنها همراه بودند، الان زندگی بهتری داشتم. اگر پدرم پولدار بود، الان من هم به جایگاه خوبی در زندگی رسیده بودم. البته برای هرکس این مقصر که باعث شده او نتواند به اهدافش در زندگی برسد، میتواند افراد یا عوامل مختلفی باشد؛ عواملی مثل جایی که در آن به دنیا آمدهاند، شریک کاری بد، رئیس بد، همراهنبودن همسر، نداشتن پول و پارتی و دهها عامل دیگر که هرچقدر بیشتر به دنبال آنها بگردیم بیشتر پیدایشان میکنیم. بهعنوان کسی که تقریبا در زندگی سعی کردم بیشتر به دنبال راهحل باشم تا بهانهها باید بگویم که کلیدی در دست هر انسانی است که به وسیله آن میتواند تمام قفلهای زندگیاش را با دستان خودش باز کند و بهجای یافتن مقصر، همیشه به دنبال راهحل بگردد. وقتی ذهنمان درگیر یافتن راهحل مسائل زندگی میشود، دیگر حتی نمیخواهیم فکر کنیم که چرا این مشکل به وجود آمد؛ چه برسد به اینکه بخواهیم به دنبال مقصر بگردیم. پذیرش و مسئولیتپذیری دو کلید طلایی بودند که هر بار که در شرایط سخت زندگی از آنها استفاده کردم، دری را به روی من باز کردند که پر از فرصت و اتفاقهای خوب بود؛ شرایط سختی که در حالت معمول میتوانست چند نفر مقصر داشته باشد، اما چون من به این نکته مهم رسیده بودم که شرایط سخت هم مانند بقیه لحظات زندگی، قطاری است که روی ریل در حال حرکت است و منتظر نمیایستد تا من مقصر مشکلاتم را پیدا کنم و دوباره به حرکت خودش ادامه بدهد، بنابراین تصمیم گرفتم تا آنجا که میتوانم با ذرهبینی که در اختیار دارم، بیشتر دنبال فرصتها باشم تا بهانهها و مقصرها. تکتک کلمات این کتاب، لحظات واقعی زندگی من هستند که با تمام وجود آن را زندگی کردهام. امیدوارم با خواندن داستان زندگی من، دیگر کمتر دنبال مقصر برای مشکلات زندگی خود باشید و بتوانید از دل سختترین مشکلات، بهترین فرصتها را برای خودتان بیرون بیاورید و معمار زندگی خودتان باشید.