کتاب زنی که از جهنم زنده بیرون آمد نوشته جرارد تیکل است که با ترجمه سیما سمیعی منتشر شده است. این کتاب داستان زنی به نام اودت است که درگیر یک ماموریت خطرناک میشود. درباره کتاب زنی که از جهنم زنده بیرون آمد اودت ماری سانسوم زن کم حرف و ساکتی بود. به اسب و موسیقی علاقه وافری داشت. اما او درگیر یکی از خطرناکترین ماموریتهای جنگ جهانی شد. او از نازیها و تفکر فاشیسم بیزار بود و خیلی بهتر از سایرین متوجه شده بود که بیسمارک با طرح اتحاد آلمان ندانسته مرتکب بزرگ ترین اشتباه شده است. او تصمیم گرفت برای مبارزه با آلمان و تفکر فاشیسم به عنوان جاسوس در جنگ جهانی حضور داشته باشد. اودت به سه دلیل، راهی میدان جنگ شد. اولا او اهل پیکاردی بود و مردان و زنان این بخش از خاک فرانسه میدانستند که وطنشان همیشه اولین قربانی جنگ است. بنابراین آنها اد گرفته بودند وظیفه دفاع از خاکشان مقدم بر هر کار دیگری بود. دلیل دوم که اهمیت زیادی داشت طغیان درونی خود او بود. طغیان علیه سستی و بی تفاوتی ملتی در برابر حقیقتی بزرگ. ملتی نابالغ از لحاظ سیاسی که آشکارا پلیدی را به جای خوبیها پذیرفته بود و دلیل سوم او عشق فراوان او به فرانسه و انگلیس و اعتقادش بر این حقیقت مسلم که امید به آزادی و تمدن در اتحاد آنها است. وقتی این کتاب نوشته میشود فقط عده کمی اطلاع داشتند که زنان هم در عملیات نظامی شرکت میکردند. ولی با اهدا مدال جرج کلاس به اودت این راز برملا شد. این کتاب داستان زنی شجاع است که وارد یک عملیات جاسوسی خطرناک میشود تا برای اعتقاداتش مبارزه کند. خواندن کتاب زنی که از جهنم زنده بیرون آمد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جنگ جهانی پیشنهاد میکنیم. بخشی از کتاب زنی که از جهنم زنده بیرون آمد فورا اتاق گازی در نزدیکی محلی که به کنایه «اردوگاه جوانان» نامیده میشد بنا گردید و در آن وحشتناک ترین روزهای تاریخ بشر طلوع و غروب کرد. حدودا به چهل هزار زن دستور داده شد که با سرهای تراشیده و پایاهای برهنه در مقابل کلبهها صف بکشند. ترس خیلی زود گسترش مییابد. آنهایی که مجبور شده بودند در این جشن جنون پلید شرکت کنند از انجام وحشت آور آن باخبر بودند. از آن پس زنان بخت برگشته دوده و کثافت دیوارهای زندادن را با ناخن میخراشدند و سعی میکردند ریشه موهای خاکستری خود را رنگ کنند و سعی میکردند با پاهای متورم و ناتوانشان قدمهای محکم بردارند و میکوشیدند همیشه لبخند بزنند چون میدانستند که پیرها و بیماران باید کشته شوند و جوانها و قویها زنده بمانند و مدت بیشتری کار کنند. صفهای طولانی ساعتها انتظار جنایتکاران را میکشیدند. و بالاخره وقتی آنها میآمدند با خنده در حالی که مشغول سیگار کشیدن و صحبت کردند بودند از مقابل صفها عبور میکردند و صدها زن تعیین میشدند و کارت صورتی رنگ را که اسمشان روی آن نوشته شده بود میگرفتند و از صف خارج میشدند. این کارتها مجانی بود"کارت ورود به اتاق گاز" استوارت ادامه داد«در مدت پنج سال بیشتر از یکصد هزار زن کشته شدند. ببینید تنها با مقایسه میتوان عظمت این جنایت را مجسم کرد. تصور کنید درست مثل اینکه مرض هولناکی در شهر یورک شایع شود و تمام اهالی شهر کشته شوند. اما کشته شدگان چه کسانی بودند؟ عده ای پرستاران صلیب سرخ روسی بودند که در میدان جنگ اسیر شده بودند، جمعی لهستانی، گروهی بلژیکی و عدهٔ کمی هم انگلیسی بودند. بدون توجه به گناه، ملیت و و تحصیلات آنها همه راهی را طی میکردند که به کورههای آدم سوز ختم میشد. سیاستی که سبب بنا و پیشرفت راونزبروک شد چه بود؟ خیلی ساده است: هدف ترساندن و زجر دادن مردان بود. مردانی که شوهر، پدر و یا پسران این زنان بودند. راونزبروک تا زندگی سالم و عفیف زن را مورد تهاجم قرار دهد. تهاجمی پلید و شیطانی. کلمه راونزبروک مثل شمشیر دموکلس بالای سرهر زنی از ساحل بالتیک تا تنگه بسفر گرفته شده بود. داستان راونزبروک خاتمه یافت و نوبت آن رسید که دادگاه سخنان زنانی را بشنود که از آن جاده جهنم زنده بیرون آمده بودند. صبح روز ۱۶ دسامبر ۱۹۴۶ سرگرد استوارت اعلام کرد که میخواهد از خانم اودت سانسوم دعوت کند که به جایگاه شهود بیاید.