
کتاب دختر سروان
و داستانهای ديگر
نسخه الکترونیک کتاب دختر سروان به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
درباره کتاب دختر سروان
پدرم، آندره پترویچ گرینو در جوانی نزد کنت مونیخ خدمت میکرد و در سال ۱۷۰۰ با درجه سرگردی ارتقاء مقام یافته بود، او که در آن موقع در ملک واسیلونا دختر نجیبزاده فقیر ازدواج کرده بود، همانجا میزیست. ما، نه خواهر بودیم و نه برادر. تمام برادرها و خواهرهای من در کودکی مردند. و من هم با درجه گروهبانی نام خود را در گروهان سمیونوشن ثبت کردم. پشتیبان من در آنجا شاهزاده سرگردی بود که نسبت نزدیکی با ما داشت. من تا پایان دوره خدمتم بهعنوان مرخصی به مطالعه مشغول بودم. در آن زمان مثل این روزها ما را تربیت نمیکردند. مرا از پنج سالگی تحت نظر جلودارمان گذاردند، حسن این شخص این بود که مشروب نمیخورد و از همین روی او را به تربیت من گمارده بودند. تحت نظر او در دوازده سالگی توانستم خواندن و نوشتن روسی را یاد بگیرم و نیز میتوانستم مانند شخص خبرهای درباره خصوصیات سگهای تازی صحبت کنم. در همین زمان پدرم مسیو باوپر فرانسوی را برای آموزش من استخدام کرد و این اجازه را تحصیل نمود که این شخص هنگامی که ذخیره یک ساله باده و روغن زیتون را از مسکو میآوردند حرکت کند. این موضوع برای زاولیچ موجب نارضایتی میشد. او پیش خود غرغر میکرد: «الحمداللّه که بچه تمیزی است، شسته، رفته، سیر، دیگر چه لزومی دارد پول بیهوده خرج کنند. مثل اینکه ما آدم حسابی برای اینکار نداریم. یک مسیو را آورده و نگه میدارند!» مسیو باوپر در وطن خودش شغل سلمانی داشت، بعد از چندی در آلمان سرباز، و بالاخره برای اینکه معلم بشود بیاین که کوچکترین اطلاعی از معلمی داشته باشد به روسیه آمده بود. او آدم خوبی بود، ولی سبکمغز بود و در مجالست با زنان علاقه فراوان داشت. دل زیباپسندی داشت و به خوبرویان، فراوان مهر میورزید. خیلی شوخ و بذلهگو بود، و اینکار غالب اوقات موجب زحمت او میشد. گذشته از این، دوست داشت همیشه بگوید که نوشابهها را دوست دارد و به قول روسها میل داشت یک بطری هم بیش از عطشش بنوشد.
نظرات کاربران درباره کتاب دختر سروان