کتاب تئوری انتخاب از سه بخش مختلف تشکیل شده است. قسمت اول کتاب به نظریه انتخاب میپردازد، بخش دوم کتاب به عملکرد انسانها ارتباط پیدا میکند و قسمت نهایی کتاب به ما یاد میدهد تا بتوانیم کاربرد نظریه انتخاب در زندگیمان را درک کنیم.
کتاب تئوری انتخاب به موضوعی بسیار مهم اشاره میکند، تنها ما هستیم که بر رفتارهای خودمان میتوانیم کنترل داشته باشیم. دیگران فاقد توان و قدرت لازم هستند تا بتوانند ما را وادار یه انجام کار خاصی کنند. دیگران فقط میتوانند به ما اطلاعاتی بدهند و فاقد این توانایی هستند که حس خاصی را در وجود ما ایجاد کنند. اطلاعات وارد مغز ما میشود، ذهن ما آنها را تحلیل و پردازش میکند و پس از آن یک واکنش اتفاق میافتد. این ما هستیم که تصمیم میگیریم تا چه واکنشی از جانب خودمان بروز دهیم. حتی مسئله فراتر چیزی است که ما فکر میکنیم. انتخابهای ما روی نیازهای فیزیولوژیک ما نیز تاثیری غیر مستقیم میگذارند. افکار و احساساتی که داریم روی بیماریهایی که با آنها درگیر هستیم تاثیر میگذارند. فکر و خیالهای ما میتوانند عامل وقوع برخی از بیماریها باشند.
نظریه انتخاب یک سنت قدیمی و پرطرفدار را به چالش میکشد، بسیاری از والدین و افراد بزرگتر با ادعای اینکه میدانند چه چیزی برای فرزندانشان خوب است، زندگی آنها را دچار مشکل و بحرانهای فراوانی میکنند. کتاب فوق به خوبی این نوع نگاه را رد میکند و تاکید دارد که افراد باید این امکان را داشته باشند تا بتوانند استعدادهای خود را شکوفا کنند.
کتاب تئوری انتخاب قرار است به سوالی بنیادین پاسخ دهد، همه ما در هنگام ناراحتی و غصه از خود میپرسیم که چگونه میتوانیم آنگونه که دوست داریم زندگی کنیم و در عین حال با افرادی که به آنها نیاز داریم و به نحوی وابستهشان هستیم رابطه خوبی را داشته باشیم؟ تقریبا تمامی افراد ناراحت یک مشکل یکسان دارند و آن هم این است که نمیتوانند با افرادی که مورد علاقهشان هستند و دوستشان دارند رابطهای خوب و مناسب برقرار کنند و از این مسئله رنج میبرند.