اما صبر کنید - کارگرها دوباره برگشتهاند و حالا دارند اثاثیۀ بیشتری را به خانه میبرند: یک صندلی میزناهارخوری، یک سینی بزرگ و گرد فلزی، جعبهای که روی آن نوشته شده «شکستنی»، کمد کوچک و باریکی بهاندازۀ یک تابوت. این وسایل مال کی است؟ شعلهای از خشم در خونش زبانه میکشد. تنها توجیه ممکن این است: بِرام کسی را به ماندن در خانۀ آنها دعوت کرده است، بدون شک یکی از دوستان دائمالخمرش که همهچیز را از دست داده و جایی برای ماندن ندارد. («هرچقدر که میخواهی میتوانی اینجا بمانی، رفیق. اینجا کلی جا داریم.») کِی میخواست خبر مرگش به او هم اطلاع بدهد؟ خب، امکان ندارد او بگذارد غریبهای در خانهاش بماند، هرچقدر هم که موقتی باشد و هرچقدر هم که نیت برام خیرخواهانه بوده باشد. بچهها در اولویتاند، این از همهچیز مهمتر نیست؟
روند داستان کند هست. به قول سخنرانها اطاله کلام داره. گرهها جایی باز میشن که دیگه امیدتون را از باز شدنشون از داست دادید.
ترجمه هم چندان جالب نیست؛ خصوصا جاهایی که مترجم مصر به ترجمه اسامی خاص بوده
4
زنی از سفر بازگردد و با کمال تعجب می بیند خانواده جدیدی در حال اسباب کشی به خانه او هستند.
داستان بسیار جذابی است. کلاهبرداری در کلاهبرداری. هر صفحه حیله جدیدی را آشکار می کند.
3
تم داستان خوبه ولی بیانش خسته کننده وکشدار،کلاخوشم نیومدفقط چون عادت ندارم کتابی رونیه کاره بزارم تمامش کردم .فصل آخرش بدنبود