باز برگشته و خانه محل تنش شده است. دستگاه پخش را روشن کرد و آهنگ غربی تندی پخش شد و برای اذیت دیگران صدایش را تا آخرین حد زیاد کرد و بلند داد زد: الهه برام چایی بیار.
از آیینه به او نگریستم، خیلی دلش میخواست برایش نبرم تا گزکی به دست بیاورد. با خشم لبم را فشرده و به آشپزخانه رفتم و کمی بعد سینی حاوی استکان چای را مقابلش نهادم. ابتدا با چشمان سیاهش چپ به استکان و بعد به من نگریست و گفت: منظورم صبحونه بود.
با در نظر گرفتن این که این کتاب خیلی وقت پیش نوشته شده جالبه و نوستالژی محسوب میشه به نظرم ارزش یک بار خوندن رو داره
اگر گاهی دلتون برای سبک رمانهای قدیمی تنگ میشه سراغ این کتاب بیاید
4
خیلی افتضاح و بچه گانه بود نوع نوشتن جملات هم همینطور .بدون هیچ وقتی برلی فکر کردن روی کلمات و جملات
4
حالخوبکن ✨
آرامشبخش 🌱
خوشخوان 🪶
سرگرمکننده 🧩
من قلم خانم بهارلویی رو خیلی دوست دارم مخصوصا طنزکلامشون واقعا عالیه، این کتابشونم دوست داشتم