رویای بارانی داستانِ مواجههی انسانِ ایرانی با ناخودآگاه خویش است. ناخودآگاهی که در برخورد با مرگ ظهور پیدا میکند و تودهی عظیمی از خاطراتِ دستوپاگیر را مقابل چشمهایمان قرار میدهد. خاطراتی که برای گریز از آنها باید سفری ادیسهوار را آغاز کرد و به فاجعهی نهایی تن داد. رویای بارانی داستان شهریست که رطوبت در حال نفوذ به رگوپی آن است و به این ترتیب به سمت ویرانی و یکی شدنِ گذشته و آیندهاش پیش میرود. پس از آنکه شهر ویران شد، زمینِ حاصلخیزی ایجاد خواهد شد برای دوباره ساختن و دوباره ویران کردن و تکرار هزاربارهی اشتباهات انسانی. شهری اینچنین گرفتارِ خاطرهها و اینچنین رو به تباهی برای انسان ایرانی آشنا بوده و هست. رویای بارانی داستان شهر من و توست در بزنگاه حادثه!.
رویای بارانی داستان عاشقی چنار و پرنده است، در مرز آگاهی و خیال. عشق تنها راه فرار از فاجعهی زندگیست و تنها خاطرهایست که ناخودآگاه را نخواهد آزرد. عشق تجلی جاودانگیست در جهانی که از جنگیدن برای هیچ دست نمیکشد و محکوم به تکرار اشتباه نخستین است. عشق اکسیر جاودانگی در جهان مملو از فجایع است. جهانی آنقدر دور که تنها در رویا ممکن است و آنقدر نزدیک که وقوع آن را حتمی باید تلقی کرد.
سبکهای ادبی روشهای متفاوت روبرو شدنِ انسان با تجربهی زیستهی خود و سایر انسانها هستند. به این ترتیب ادبیاتِ سورئال مواجههی انسان با لایهی ناخودآگاه این تجربهی زیسته است. لایهای که زیر انبوهی از آگاهی پنهان شده و جز در بزنگاهها و گلوگاههای زندگی بیرون نمیزند. درست به همین دلیل است که ظهور ادبیات سورئال همیشه قبل یا بعد از فجایع تاریخی یا فردی اتفاق میافتد و این سبک ادبی همواره رازآلود، غیرتعقلگرا، هذیانی و هزارتوست. رویای بارانی داستانی با سبک سورئال است که با زبان ناخودآگاه گذشته، حال و آیندهای آشنا را به تصویر میکشد. امیدوارم پس از مطالعهی این داستان از آنچه هستید عاشقانهتر زندگی کنید تا از بار سنگین فجایع این سرزمین کمی کاسته شود...