همانطور که میدانید، در غرب بودم اما مدتی که اینجا بودهام، نتوانستهام کار ثابتی گیر بیاورم یا مدرک دانشگاهی بگیرم. تمام آنچه با خود به خانه آوردهام، کلکسیون کنسرت، اپرا و برنامههای تئاتر، همچنین نقاشیهایی از بازیگران زن بوده است. حالا سی سال تمام دارم اما با فاصلهی زیادی که تا آمادگی برای تشکیل خانواده دارم، روزهایم را در اتاق تک نفرهی املاک پدرم سپری میکنم که پشت زندان ایشیگایا قرار دارد. دروازهی واقعاً با ابهتی دارد و اطراف آن، درختان بلند رویشی انبوه و سرسبز داشتهاند. مطمئنم میتوانید فقط با پرسوجو دربارهی پدرم آن را راحت پیدا کنید.
من احتمالا، فعلا همین جا خواهم بود، بیآنکه مشغول کاری باشم. در واقع، ممکن است مجبور شوم بقیهی عمرم را به همین شکل سر کنم. موضوع این نیست که از یافتن خود در چنین وضعیتی متعجب شدهام. سؤال این که وقتی به ژاپن بازگردم، چه کاری باید انجام دهم، همان سؤالیست که وقتی غرق موسیقی یا سرمست دلبری بودم یا در پناه برگهای بهاری به سِن چشم میدوختم، مرا بر میآشفت. اعتراف میکنم ناتوانیام در حلکردن این مشکل عذابآور و نه هر گونه اشتیاق لاابالیگرانهام نسبت به هنر بود که آدم بیبنیهای همچون من را قادر ساخت، تنهاییِ زندگیکردن در خارج، آن هم برای مدتی چنین طولانی را تاب بیاورد. در یک کشور خارجی، مادامیکه به سلامتی آدم آسیبی نرسد، نگرانی برای گرسنگیکشیدن لزومی ندارد. آدم میتواند تمام نگرانی از آبرو را وانهد و به آگهیهای روزنامه برای یک پیشخدمت یا فروشندهشدن و هر چه بخواهد پاسخ دهد. بدون لقب مزورانهی «آقای محترم،» آدم دیگر نیاز شرمآور به فریبدادن دیگران را احساس نمیکند. فرصت این را مییابد به حقایق پنهان جامعه پی ببرد و سرشک و اندوه راستین زندگی را لمس کند. آه، اما وقتی آدم به زادگاهش باز میگردد که هیچ جایی گرفتارکنندهتر از آن نیست، محیط اطراف دیگر اجازهی آن آزادی را نمیدهد و دیگر نمیتوان به سادگی از اقتضای جایگاه اجتماعی فراتر رفت. مانند قایقی پارویی در اقیانوسی مهگرفته، مسیر روشنی پیش رویم نبود، وقتی به بندر کوبه با آن خانههای شیروانی کمارتفاع و درختهای کاج در هم تنیده، غولپیکر و سیاهش پا گذاشتم، هیچ برنامهای برای آینده نداشتم. با خود فکر کردم، به جای رفتن به توکیو، جایی که افراد زیادی من را میشناختند، شاید بتوانم مخفیانه آنجا بمانم. همان لحظه، صدای فریادی از ته دل به گوشم رسید، صدای بم و رسای کسی که از سکوی شلوغ کشتی بالا میآمد.