گاس یک جوجهتیغیِ کوچولوی بانمک بود که به همراه خانوادهاش توی خونهای زیبا زندگی میکرد.
پسر کوچولو روز تولدش رو خیلی دوست داشت چون میتونست خودش کادوی تولدش رو انتخاب کنه.
اون سال هم به محض اینکه بیدار شد با سرعت هر چه تمامتر دست و صورتش رو شست و روی میز صبحانه نشست تا تصمیمی که برای کادوش گرفتهبود رو به مادرش بگه.