در داستان دلاور خردسال داستایفسکی، شخصیت اصلی در مرز کودکی و نوجوانی قرار دارد، سن و سالی که شخصیت با نزدیک شدن به بلوغ با احساسات تازه و خفتهای در درون خود آشنا میشود که میتواند موجب بروز دلبستگیهای عاطفی نامتعادلی شود که ناگزیر بیشتر در درون فرد باقی میماند و مجال بروز درست پیدا نمیکند، بنابراین میتواند به واکنشهایی آنی و عصبی بدل شده و بروز کند. داستایفسکی در این داستان کوتاه نیز به جنبههای روانی شخصیت اصلی داستان توجه دارد اگرچه همانند رمانهایش فرصت عمیق شدن و ژرفاندیشی در این باب را ندارد.