رمان «عاشق داعشی من» نمونهای از ادبیات جنگ با زیرلایههای روابط انسانی است؛ روابطی که شاید دولتها یا سیاستها کمتر قادر به درک آن باشند.
نفس کشیدن در خفقان، دوست داشتن و عشق ورزیدن در فضایی پر از تنفر، هنر شخصیتهای این قصه است.
شخصیتهایی نه کاملا سیاه و نه سفید: خاکستری؛ درست مثل آدمهای واقعی و بدون روتوشی که در اجتماع میبینیم.
قهرمان این قصه اما نگاه سیاسی متفاوتی با آدمهای جامعهٔ ما دارد. اگرچه در رمان بر این وجه سیاسی تأکید نشده، اما جدا از آن هم نیست. بسیاراند کسانی که در تعریف جنگ، آن را نوعی خشونت اجتماعی تلقی میکنند، اما نمیبینند این خشونت سیاسی است که به اسم جنگ نمود اجتماعی مییابد؛ خشونتی که دولتها و سران قدرتطلب به آن دامن میزنند و مردم بهناچار در آن نقش بازی میکنند.
اینچنین، تا زمانی که باطل وجود داشته باشد، ظاهرا جامعه ناگزیر به دفاع خواهد بود.
شاید هیچ جامعهای که درگیر جنگ باشد را نتوان یافت که روابط انسانی در آن بهکلی رنگ باخته باشد، حتی اگر سالها در جنگ غوطهور بماند، تا آنجا که گاهی اثر آن بهقدری عمیق است که بشر را از گرداب روزمرگی و عادیانگاری به توجه دوباره به هستی سوق میدهد.
به این ترتیب ادبیات جنگ، در همهجای دنیا، آنجایی درخشانتر جلوه میکند که از دریچۀ روابط انسانی جنگ را مرور کرده باشد و این ویژگی این رمان است.