هنری توماس[۴] یتیمی است که در دهکدهٔ ایلینگ[۵] نزدیک لندن و پیش اوگنوی[۶] فرانسوی مهاجری به اسم آقای پاستورو[۷] زندگی میکند. تنها چیزی که هنری از شجرهنامهٔ خود میداند سخن یکی از اقوام آقای پاستورو است: «او یک نجیبزاده است، پدرش فرمانده و مادرش مانند فرشتهها بود.» بخش آخر خیلی به مذاق آقای پاستورو خوش نیامد «فرشته! او یک فاحشهٔ بابالون[۸] بود.» همسر آقای پاستورو رفتار خوبی با هنری ندارد و هنگامی که کشیشی به نام پدر هالت برای بردن هنری میآید او واقع خوشحال است. کشیش به هنری میگوید که لرد توماس وایکنت کسلوود پدرخواندهٔ او است و هنری از این به بعد در «خانهٔ باشکوه کسلوود» زندگی خواهد کرد و با اسم آقای هری اِزمِند شناخته خواهد شد. وقتی به ملک کسلوود میرسند با دو عمارت روبرو میشود که یکی از آنها در جنگ اخیر مخروبه شدهاست. هری کوچک با لیدی ایزابل کسلوود آشنا میشود و به او گفته میشود که باید در خدمت بانو باشد....
-از متن کتاب-