ایون درینی پسرش را به آغوش کشیده سفارش کرد که همیشه عاقل باشد و اضافه نمود:
ــ خودت میدانی که مادربزرگ تو آنقدرها به بچه علاقه ندارد و حالا که برای اولین مرتبه تو را دعوت کرده سعی کن تا به او نشان دهی که پسربچه عاقل و آرامی هستی. سپس رو به زن پرستار که همراه کودک بود نموده افزود:
ــ شما مخصوصا فراموش نکنید که به محض تمامشدن شام فورا او را به خانه برگردانید.
... راستی آقا هن وز در خانه است؟
پرستار با لحن اطمینانبخشی جواب داد:
ــ بله خانم، آقای کنت در اتاق کارشان هستند.