جیم مردی جوان و بازاریاب ملزومات کشتی بود. کارش این بود که به سراغ ناخدای کشتیهایی که در بندر لنگر میانداختند، برود و با خوشرویی سلام کند و بعد از دادن کارت ویزیتی آنها را به مغازههای بزرگی که پر از غذا و نوشیدنی و ملزومات سفر بود ببرد تا مایحتاج خود را از آنجا تأمین کنند. او نزد دیگران بسیار محبوب بود. بدنی قوی داشت و بسیار جسور بود، تمیز و مرتب بود و از کلاه تا کفشش همه به رنگ سفید بودند، همه او را از روی ظاهر آراسته و مرتبش میشناختند. کارگران سفیدپوست بندر و ناخداها او را جیم صدا میکردند، البته نامش چیز دیگری بود و این نام مستعار را برای پنهان کردن حقیقتی تلخ به کار میبرد. چیزی در گذشتهاش وجود داشت که باعث شده بود او معمولاً به سمت شرق از بندری به بندر دیگر برود. سرانجام برای اینکه یکبار و برای همیشه دست از فرار کردن از گذشتهاش بردارد، دریا را برای همیشه ترک کرد و در جنگلی پنهان شد. ساکنان آن جنگل او را لرد جیم میخواندند.