مجموعه داستان باد زنها را میبرد که در زمستان ۹۶ به چاپ سوم رسیده است، شامل پانزده داستان است که اکثر قریب به اتفاق آنها ما بین خیال و واقعیت دست و پا میزنند. گویی نویسنده اِبایی ندارد بعیدها را بر پیکرهی واقعیت بپیچاند و تلفیقی از خواب و بیداری را پیش روی خواننده بگذارد. به زعم منتقدان، تنوع داستانهای سومین مجموعهی داستان حسن محمودی، از مهمترین مولفههای آن است. نویسنده با شگردهایی که از سنت داستاننویسی شرقی میآموزد، مرز خیال واقعیت را بهم میریزد و جدای از اینکه گوشه چشمی به شیوهی داستانگویی شرقی و هزارویکشبی دارد، با دغدغهی تجربههای جدید در داستاننویسی، نوشتن برای او دست یافتن به ساختی نو است. این مجموعه داستان برگزیدهی نخستین دورهی جایزهی داستان ایرانی است که بیش از صد داستاننویس و داستانپژوه در آن شرکت داشتند و از طرف انجمن دوستداران زبان و ادبیاتفارسی شیراز برگزار شد. برشی از مجموعه داستان «باد زنها را میبرد» انیس با چشم گریان در یکی از شب و روزهایی که ذکر گفتن را هنوز رها نکردهام، عاشقم میشود. دامن لیمویی پوشیده، موی بلوطیاش را روی پیشانی افسون کرده. یکی از ما دو نفر، در آفتاب رنگ پریدهی پاییزی، زودتر از دیگری اختیار از کف داده عاشق شدهایم. دوازده سال از روزی که دور از چشمهای مزاحم مادر، خواهرها و همسایهها، بالای پشت بام، میان دو گنبد، دستمان را در دست هم میفشاریم و گرممان میشود، میگذرد. هیچ چیزی نمیتواند قول و قرارمان را باطل کند…