صدای ترمزی ناگهانی و صدای مهیب برخورد ماشین به یک گاری در تاریکی شب، باعث شد که لامپ چند خانه روشن شود. چند نفر از مردمی که نزدیک به صحنهی تصادف زندگی میکردند، با چشمهای پُف کرده و لباسهای نامناسب از خانههایشان بیرون آمده و بهت زده اطراف را نگاه کنند.
جسد نیمهجان پیرمردی چندین متر دور تر از صحنهی تصادف، کف خیابان سرد افتاده و خبری از ماشینی که با آن پیرمرد و گاری برخورد کرده بود، نبود.
چند دقیقهی بعد، صدای آژیر ماشین اورژانس از دور به گوش میرسید. رنگ قرمز و زردی که در حال چشمک زدن بود به سرعت نزدیک میشد و مردم دور پیرمردِ نیمه مُرده را گرفته بودند.
پراکنده شید.... راه رو باز کنید...